" تولید ثروت"، جهاد به نام خدا
سالگشت جهادسازندگی. 1389 - مشهد - در جمع جهادگران و تولید کنندگان
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه را با عرض ارادت به محضر شهدای جهاد در طول به خصوص سالهای دفاع مقدس آغاز میکنیم. بیش از نیم میلیون نیروی جهادی به جبههها رفت و بیش از 3 هزار شهید جهادی داشتیم. این جلسه بیشتر از اینکه تقدیر از یک سازمان یا تشکیلات یا قطعه و زمان خاصی باشد تجدید پیمان و یادآوری یک فرهنگ خاصی است که در انقلاب متولد شد و جهاد یکی از آنها بود. تعبیری که امام از او به عنوان فرهنگ جهادی یا روح جهادی یاد میکرد. ما امروز میخواهیم راجع به این فرهنگ و نحوهی مدیریت جهادی بحث بکنیم و بگوییم یک مدیریت انقلابی مردمی صادقانه چه نوع مدیریتی است و این نباید صرفاً به دوران جنگ و دههی اول انقلاب محدود بشود و تنها راه دوام انقلاب و عبور از موانع بعدی حفظ همان روح و فرهنگ جهادی است. بدون مدیریت جهادی و انقلاب مشکلات مطلقا حل نخواهد شد. میخواهیم راجع به این یک مقدار صحبت بکنیم. به نظرم آمد که با تعابیر خود امام شروع کنم. اولین و آخرین پیام که امام در رابطه با جهاد داده بودند را دوستان لطف کردند و به من دادند. من بعضی از عبارت این دو پیام را بخوانم و با این شروع کنیم تا ببینیم شاخصههای یک مدیریت جهادی از جمله چه چیزهایی است. امام در همان اولین پیامی که در اردیبهشت 58 منجر به تأسیس جهاد شد یعنی تقریباً بلافاصله بعد از تأسیس اصل نظام و پیروزی انقلاب امام ساختن کشور را بر اساس یک فرهنگ جهادی و انقلابی ضرورت دید و امام به این نتیجه رسید که با بروکراسی عادی و با تکنوکراسی و با این کلیشهها و روشها و ساختارهای عادی جاری در کشورهای استعمارزدهای مثل ایران مطلقا نمیشود حرکت انقلابی انجام داد. امام به موازات نهادهای موجود رسمی در کشور نهادهای انقلابی تأسیس کرد. یعنی در کنار وزارت کشاورزی بحث جهاد را گذاشت. کنار ارتش سپاه را گذاشت. کنار وزارت مسکن بنیاد مسکن را گذاشت. کمیتهها در کنار شهربانی به وجود آمد. سه راه وجود داشت. یک راه این بود که نهادهای مستقر قبلی را منهدم کند و از صفر شروع کنیم که این روش یک روش شتابزدهای بود و به نتیجه نمیرسید. امام نهادهای رسمی موجود را حفظ کرد و منهدم کرد. آن زمان خیلیها میخواستند نهادهای رسمی را منهدم کنند که امام اجازه نداد و گفت «این ساختارها بماند و اصلاح بشود» و در کنار اینها نهادهای موازی انقلاب ایجاد کرد و در برابر آن تزی که میگفت «انقلاب با پیروزی ما و سقوط رژیم تمام شد و ما باید با ساختار قبلی ادامه بدهیم و فقط آدمهایی که در رأس ساختار هستند باید عوض بشوند» مقابله کرد. نظر امام این بود که انقلاب تمام نشده است بلکه بعد از 22 بهمن انقلاب شروع شده است. یعنی ما از اولین مانع عبور کردهایم و کار اصلی بعد از 22 بهمن سال 58 شروع شد و لذا در شرایطی که همه میخواستند مرخصی بگیرند و مرخصی بدهند و انقلاب را تحویل بدهند و رسید بگیرند و بگویند هر کسی به خانهی خود برود امام به عکس به همه میگفت «از خانههای خود بیرون بیایید و برنگردید.» امام مدام تأکید میکرد که انقلاب شروع شده و سختیها شروع میشود و کسی به خواب نرود. امام در پیام اول خود گفت و اصلاً صحبتی که منجر به تأسیس جهاد شد با این عبارت شروع میشود که میگوید «بسمالله الرحمن الرحیم. ما باید در مشکلات به ملت متوسل بشویم.» این بنیان یک کار جهادی است. جدا از مردم و از بالای سر مردم نمیتوان هیچ کاری کرد. بزرگترین اقدامات نه فقط در جنگ و جهاد بلکه در سازندگی و پیشرفت با تکیه بر مردم صورت میگیرد. مردمی بودن اولین رکن یک مدیریت جهادی است. از بالای سر مردم و تشریفاتی به مردم امر و نهی کردن و دستور دادن و با مردم بیگانه بودند و خود را از مردم جدا دانستن مدیریت جهادی و انقلابی نیست. امام در آنجا میگویند «ما باید به ملت متوسل بشویم و بدون ملت هیچ کاری را نمیتوانیم بکنیم. موانع بزرگی مرتفع شد. خائنین علنی رفتند و بقیهی آنها هم میروند ولی پشت این دیوار شیطانی که شکست و خراب شد پر از خرابه است.» یک جامعهی مخروبه برای ما گذاشتهاند. ما بدون یک جهاد برای سازندگی با روال عادی نمیتوانیم این کشور را بسازیم و جلو برویم و اصلاً به همین دلیل هم این اسم را روی آن گذاشت و گفت «در این جهاد همهی ملت، پیر و جوان، زن و مرد، دانشگاهی و دانشجو و مهندس و متخصص و شهری و دهاتی باید تشریک مساعی کنند و البته آن جاهایی که بیشتر خرابی است و باید تمرکز تلاش روی آن باشد روستاها و کشاورزی به عنوان محور اصلی کار است.» امام تعبیر میکند که «این روستاها، عشایر، دهات دور افتاده که هر کسی به آنجا میرود اینها به او میگویند ما آب و برق و آسفالت و بهداری نداریم و همه هم درست میگویند. باید برویم و من پیش ملت دست دراز میکنم که در این نهضت شرکت بکنید که بدون کمک شما نمیتوان کاری کرد.» و بعد امام در همان پیام میگوید «هیچ عبادتی بالاتر از این نیست.» شاخصهی دوم مدیریت و کار جهادی برخورد با تلاش و سازندگی و تولید ثروت به عنوان عبادت است. یعنی نگاه ماورا الطبیعی به مسائل طبیعی است. همین تولید را هم از منظر معنوی نگاه کردن است. امام میگوید «شاید هیچ عبادتی بالاتر از این عبادت نباشد. من از کسانی که میخواهند به مستحبی بروند و به مکه و مدینه بروند میخواهم که به جای اینکه به حج بروند به روستاها بیایند و برای احیای تولید کشاورزی و دامداری و مرغداری و تولید ثروت در روستاها و رسیدگی به فقرا کمک کنند. امروز ثوابی بالاتر از این نیست که به برادرهای خود کمک کنید و من عبادتی بالاتر از این نمیشناسم که این سازندگی را همه با هم شروع کنند که ایران خودتان درست ساخته شود و برادران شما نجات پیدا کنند.» ببینید در پیام اول امام دو رکن برای کار و مدیریت جهادی هست. یک، مردمی بودن و تکیه به مردم و در میان مردم بودن است. رابطهی رئیس و مرئوسی نیست و رابطهی برادری با مردم است و دوم از منظر عبادی به قضیه نگاه کردن است. خلوص داشتن است و اینکه به دنبال بیلان کار و گزارش کار باشند و پایینیها گزارش کار و بیلان کار به بالاییها بدهند و باز بالاییها به بالاتریها گزارش کار بدهند نیست که همینطور بر اساس خالیبندی و تحریف و یک کلاغ و چهل کلاغ همه همدیگر را فریب بدهیم و به جلو برویم. اینها نبود. خود شما جهادی بودید و یادتان هست که در آن دوران چه وضعیتی بود. یک مدل جدیدی از مدیریت و سازندگی آمد. مدلی که اولاً خلوص، وجدان کاری و عشق مبنای آن بود و کسی به دنبال بیلان کار دادن به کسی نبود. دنبال سر هم بندی و آب بستن به کار و فریب دادن نبود. این نبود که پایینیها به بالاییها دروغ بگویند، بالاییها به پایینیها وعدههای دروغ بدهند. در مدیریت جهادی و انقلابی این حرفها نیست. اصلاً کلمهی جهاد که آمد یعنی این کارها مقدس است. این کارها مقدس و درونی میشد و تا پای جان ادامه داشت. ما یک نوع جهاد میشناختیم و آن هم جهاد مسلحانه در برابر دشمن در جبهه بود و امام در کنار آن یک کلمهی جهاد به عنوان پیشوند قبل از سازندگی گذاشت و به ما گفت که آباد کردن کشور و روستاها و رسیدگی به محرومین درست مثل آن رزمندهای است که در خط مقدم میجنگد و شهید میشود. نگاه ما و نگاه نسل به مسئلهی تولید ثروت و رسیدگی به فقرا و از جمله کشاورزی و دامداری و کار در روستا را عوض کرد. یک مرتبه یک کار ظاهراً مادی تبدیل به یک کار کاملاً معنوی شد. یکی از تفاوتهای مدل اسلامی توسعه با مدل غربی و لیبرال سرمایهداری توسعه همینجا است. شما در مدل سرمایهداری توسعه به کار به عنوان یک عمل مقدس و جهادی نمیتوانی نگاه کنی و صرفاً بر اساس سودمحوری و لذت و چرتکه انداختن بر اساس منافع شخصی پیش میروی. اما وقتی در تفکر دینی سازندگی به یک جهاد و یک عمل مقدس ماورا الطبیعی الهی تبدیل شد که موضوع کار آن طبیعت است که حالا من روایاتی را خدمت شما عرض میکنم تا ببینید دین به مسئلهی تولید ثروت و از جمله به طور خاص به کشاورزی و دام و طیور و تولید ثروت با چه نگاه مقدسی نگاه میکند. بنابراین نکتهی اول این است که بعد از انقلاب یک مدل جدیدی آمد که نفی تکنوکراسی و نفی توسعهی غربی و کلیشههای بروکراسی و نفی رابطهی آقا بالا سر و رعیت و تبدیل رابطه به رابطهی برادری، ایمانی و مملو از فداکاری بود. خصوصیت دیگر آن هم خلاقیت بود. در کارهای رسمی تشریفاتی اداری تقریباً خلاقیتی وجود ندارد. اصلاً کسی انگیزهای برای نوآوری ندارد. وقتی ما روحیهی کارمندی پیدا میکنیم میرویم و کارت ورود و کارت خروج میزنیم و میرویم. در تفکر انقلابی و جهادی کسی به این فکرها نبود. اصلاً کسی به دنبال این نبود که بخواهد کس دیگری را راضی کند و هر کسی میخواست خودش و خدای خودش را راضی کند که از پس وظیفه برآمدهام. لذا خلاقیت داشتند. خودباوری بود. ابتکار میشد. کپیبرداری نبود. ذهنها فلج نبود. دوستانی که در زمان انقلاب و جنگ در جهاد بودند بهتر میدانید که بچههای ما از هیچ چیز همه چیز میساختند. در منطقهی سوسنگرد به موزهی شهید چمران رفته بودیم. بشکههایی را از طول نصف کرده و داشته با اینها زیردریایی میساخته است. این تفکر که بشکه را از طول میبریم و با آن زیردریایی میسازیم، جیپ را به زرهپوش تبدیل میکنند همان تفکر جهادی است که طرف فیزیک میخواند و در آمریکا خانواده تشکیل داده و مشغول است ولی آنجا را رها میکند و به لبنان میآید و بعد از آنجا به جبهه میآید و میخواهد بشکه را به زیردریایی تبدیل کند. این تفکر ما را نجات داد. حالا من به آن نمایشگاه جالبی که دوستان زدهاند رفتم و دیدم و آنها آماری از کارهایی که جهاد انجام داده است را دادند که باید در اینجا هم گفت. 40 هزار روستا را این بچهها با همین فرهنگ ظرف مدت کوتاهی برق رساندند. در حالی که قبل از انقلاب فقط 6 درصد روستاها برق داشت. به 50 هزار روستا برق رسیده که 40 هزار از آن کار همین بچهها با این روحیهی جهادی بود. 97 روستاها را آب آشامیدنی دادند و فعالیتهایی هم در دوران جنگ کردند که یک نمونه از آن پل جادهی 14 کیلومتری سیدالشهدا در هور بود که ظرف 70 روز آب را به خشکی تبدیل کردند و از آن مهمتر پل بعثت بود که محور اصلی آن بچههای جهاد خراسان بودند. البته کل کشور کمک میکردند. دوستان آماری در مورد پل بعث دادند که 5 هزار لولهی 12 متری که هر کدام 7 تن وزن دارد که هر تریلی سه عدد از این لولهها را میتوانسته بیاورد. یک چنین پل با این عظمتی را بچهها ظرف 6 ماه زدند. 1800 تریلی که اغلب مردمی بوده و یک چیزی است که در دنیا بینظیر و بیسابقه بوده است. آن هم روی اروند است. من به دوستان هم عرض کردم که در دو، سه عملیات از جمله والفجر 8 غواص بودم و در همان شب عملیات والفجر 8 فاو از همین اروند عبور کردیم. خود من جزو نیروهای خطشکن بودم. ما به عنوان نیروی غواص از اروند به سختی عبور کردیم. مخصوصاً وقتی که آب جذر میشد ما بچههای غواص باید یک زاویهی 40 درجه میبستیم که درست بتوانیم روبرو در بیاییم و سنگرهای دشمن را منهدم کنیم. من با خودم گفتم وقتی من با یک سلاح انفرادی با آن مصیبت از اروند رد شدم اینها چطور آمدهاند روی این آب چنین پلی را زدهاند. واقعاً به معجزه شبیه است. در دنیا چنین کارهایی نشده است. اینها همان روح خلاقیت و ابتکار است که بچهها از صفر شروع میکردند. در شب عملیات والفجر 8 مسئول تیم ما به بچهها گفت که برادرهای غواصی که به جلو میروید لطفاً به یک شکلی شهید بشوید که این لباسهای غواصی سوراخ نشود. چون لباس نداریم. لباس کم داریم و میخواهیم وقتی شما شهید شدید به بچههای دیگر بدهیم تا بپوشند. یعنی با این حالت شوخی و جدی گفت «برادرها به یک شکلی شهید بشوند که لباسها سوراخ نشود تا غواصهای بعدی بپوشند.» خب بدون امکانات که بچهها با بادگیر و پلاستیکهای معمولی رفته بودند تا لباس غواصی تولید بکنند. حالا اینها را با بدبختی از خارج آورده بودند. خلاقیت جهادی این است. از صفر شروع کردن است. وقتی که امام میگوید «اتکای خود را از همهی جهان بردارید و اول به خدا توجه کن و بعد به خودت و به خودت ایمان بیاور. اول به خدا ایمان بیاور تا به خودت ایمان بیاوری.» قرآن میفرماید «آنهایی که خدا را فراموش میکنند خودشان را فراموش میکنند.» میفرماید «خدا آنهایی را که خدا را فراموش میکنند را از خودشان میفراموشاند.» به عکس هم همین است. امام به ما یاد داد و آموخت که خدا را باور کنی خودت را هم باور میکنی و آن وقت است که مقتدر و قوی میشوی و همه کار میکنی. آخرین پیام امام را هم عرض بکنم. امام در آخرین پیامی که چند ماه قبل از رحلت خود به جهاد داده بود چند عبارت دارد که من آنها را میخوانم. ببینید چه افقی برای کار جهادی ترسیم میکند و میگوید «بروید و در سطح جهان مدیریت جهانی بکنید.» فقط ایران نیست. در ایران و در دههی اول و جنگ آن را امتحان کردید و حالا باید بروید در سطح جهان گسترش بدهید و به فکر فقرای جهان باشید. این خیلی تعابیر عجیبی است. امام داشت جهانی فکر میکرد. میگوید «جهاد شمایل دنیای آزادی و استقلال در عرصهی کار و تلاش و پیکار علیه فقر و تنگدستی و رذالت و ذلت است.» میگوید را روح جهادی یک جبههی جهانی علیه فقر و رذالت و ذلت تشکیل بدهید و منتشر بشوید و به همهی جهان بروید و این فرهنگ را در همهی عالم گسترش بدهید. اینجا و در ایران در لاک خود فرو نروید. «فرزندان عزیزم به تنها چیزی که باید فکر کنید استواری پایههای اسلام ناب است که غرب و شرق و در رأس آنها آمریکا و شوروی را به خاک ذلت بنشانید.» میگوید به سطح جهان بروید و با این فرهنگ جهادی و انقلابی آمریکا را ذلیل کنید. ببینید نگاه او به عالم چه هست. کدام اسلام؟ «اسلامی که پرچمداران آن پا برهنگان و مظلومین و فقرای جهان هستند.» میگوید با فقرای جهان متحد بشوید و چنین اسلامی را گسترش بدهید «و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستان جهان هستند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بیبهره بودند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدسنمایان بیهنر هستند.» یک عده هم مقدسنما هستند. هیچ هنری ندارند جز اینکه با ادبیات مقدسنمایی جلوی کار جهادی را بگیرند و امام میگوید «پشت جبهه را هم مثل جبهه تصور کنید.» فکر نکیند اینجا پشت جبهه است. امام میگوید «پشت جبههای وجود ندارد. همه جا جبهه است.» به کار اقتصادی و به کشاورزی و به دامداری و به تولید و برقرسانی و جادهسازی به این شکل نگاه کنید و بعد در جملهی آخر به جهاد میگوید «اگر پایهی استقلال واقعی را در این کشور پیریزی نکنید هیچ کاری نکردهاید.» میگوید «اگر نتوانید ایران را در کشاورزی و دام و طیور به استقلال برسانید هیچ کاری نکردهاید.» امام در آخرین پیام خود چند ماه قبل از رحلت به جهاد میگوید اگر این مأموریت را انجام ندهید و بعد به وضعیتی باشید کشور در حوزهی کشاورزی و دام و گوشت واردکننده باشد کاری نکردهاید. شما باید صادرکننده بشوید و مستقل بشوید. این طرحی بود که امام ریخت تا مدیریت کشور بر این اساس باشد. چند خصوصیت در این روش بود. یکی تشکیلات بود. ما در مدیریت جهادی یک نوع تشکیلات داریم و در مدیریت غیر جهادی یک نوع تشکیلات دیگر داریم. هر دو تشکیلات لازم دارند. اما در مدیریت غیر جهادی و غیر انقلابی تشکیلات، خود اصل میشود. آفتابه لگن 7 دست، ادا و اصول و ساختمان و تجهیزات و بودجه و چارت تشکیلاتی هست ولی از آن چیزی بیرون نمیآید. مدیریت انقلابی نه چارت و تشکیلات دارد و نه معلوم بود که چه کسی به چه کسی بود. اصلاً ردهبندی نظامی برای زمان جنگ است که مشخص بشود چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس است. در جنگ ما اصلاً فرمانده و نیروی عادی معلوم نبود. این خیلی چیز عجیبی است و در دنیا نظیر ندارد. در جنگ ما کسی درجه نداشت. همهی شما به یاد دارید. سپاه زمان جنگ درجه نداشت و این درجهها برای زمان بعد از جنگ است. اصلاً هیچ جای دنیا چنین چیزی سابقه ندارد که در جنگ درجه نداشته باشند و بعد از جنگ درجه بگذارند. در جنگ معلوم نبود که چه کسی فرماندهی لشکر است و چه کسی یک بسیجی عادی است که از یک روستا به آنجا آمده است. در جهاد هم همینطور بود. در فرهنگ امام و در فرهنگ انقلاب و در فرهنگ جهاد و شهادت کسی نمیدانست چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس است و اصلاً تشکیلات اصل نبود. آفتابه و لگن 7 دست نبود. هدف اصل بود و اینکه چه کسی فداکارتر و باهنرتر است. لذا هیچ وقت رشد آدمها در جنگ مصنوعی و تورمی نبود. رشد آدمها در جنگ کاملاً حقیقی بود. یعنی اگر کسی در جبهه فرماندهی گردان میشد واقعاً لایق فرمانده گردانی بود. کسی که فرماندهی تیپ میشد این لیاقت را داشت. ما در جبهه جهشهای قلابی نداشتیم. چون آنجا جای بازی نبود. آنجا جای عرضه و لیافت و فداکاری و صداقت است. در تشکیلات غیر انقلابی و غیر جهادی دیگر این معلوم نمیشود. تشکیلات و ادا و اصول و تظاهر اصل میشود و فداکاریها و توانها و صلاحیتها کمکم به حاشیه میرود. اینها تفاوت دو نوع تفکر و دو نوع تشکیلات و دو نوع مدیریت است. آن مدیریتی که در دوران انقلاب و جنگ در جهاد و سپاه و نهادهای انقلابی بود و آن کارهای عظیم را کرد و البته آثار و برکات آن را هم میبینیم باعث شد که ما در جبهه سیم خاردار نداشتیم و امروز دارند موشکی میسازند که دو هزار کیلومتر میرود. امروز ماهواره میسازند، هواپیما میسازند، کشتی میسازند. این همه پیشرفتهایی که در پزشکی شده است. قلب و کلیه و کبد و شبیهسازی اعضا اتفاق میافتد. من معتقد هستم و ثابت میکنم که بدون استثنا ریشهی تمام این پیشرفتها به دوران جنگ و انقلاب بر میگردد. هیچ کدام از اینها بر اساس واردات و نسخهبرداری و ترجمه نبوده است. اصلاً پیشرفت ترجمهای پیشرفت آبکی است. پیشرفتی که مشکلات واقعی جامعه را حل میکند و نیروی خودی با گوشت و پوست و استخوان واقعیت را درک میکند و آن را حل میکند، پیشرفت است و این فرهنگ میتواند کشور را پیش ببرد. جهاد در ذهن مردم دو چهره داشت. یکی اول انقلاب بود که به یاد دارید با همین پیام امام هر جمعه در کوچه و خیابان و مسجد و حتی منطقههای بالای شهر زن و بچه میآمدند و با این ماشینهای جهاد برای دروی گندم به روستاها میرفتند. یادتان هست. آنهایی که سن بالاتری دارند یادشان هست و باید به بچههای خود اینها را بگویند چون ممکن است اینها باور نکنند. این کار همه بود. همین که امام میگوید «مردمی و عبادی». گاهی کسانی میرفتند که حاضر نبودند در خانهی خودشان هیچ کاری بکنند. یک نمونهی آن خود ما بودیم. در خانهی خودمان حاضر نبودیم هیچ کاری بکنیم و بر سر اینکه امروز چه کسی باید نان بخرد با برادرها دعوا میکردیم ولی جمعه به جمعه سه، چهار نفری با مادر خود و خیلیهای دیگر میرفتیم. الان چند نفر از بچههای مسجد محلهی ما اینجا هستند. خانوادههای معمولی اعم از زن و بچه بلند میشدند و به بیابانها میرفتند و کار درو میکردند. این یک چهرهی جهاد است. همان حرفی که امام گفت «باید مردمی و عبادی باشد و مردم مشکلات همدیگر را حل کنند.» و چهرهی دوم جهاد در جبهه بود. وقتی من رفتم و این ماکتها را دیدم که کارهای بچههای جهاد بود. من همهی اینها را یادم هست. شاید در 7، 8 عملیات حضور داشتم و اینها را از نزدیک دیدهام. جاهایی مثل بدر و خیبر و والفجر 8 و کربلای 4 و 5 که نیروی رزمی عادی نمیتوانست در مناطق راحت پشت خاکریز بایستد و شلیک کند ولی همین بچههای جهاد با لودر و بولدوزر به جاهایی میرفت که واقعاً نشدنی بود. نیروی نفری نمیتوانست آنجا رفت و آمد کند ولی اینها میرفتند. این دو چهره در دوران آبادی روستاها و بعد از این دوره به خصوص در دههی اول و اوایل دههی دوم همینطور پرکوب پیش میرفت که به خاطر همین نگاه ماورا الطبیعی به طبیعت و آن فداکاری و تلاش و ارادههای بزرگ بود. ولی کمکم متأسفانه آن سیری که همینطور میآمد متوقف شد. باید این را یک مقدار آسیبشناسی کرد. آن سیری که ما در پزشکی و موشک و اینها طی کردیم و این موتور قوی تفکر جهادی که در دههی اول در روستاها و مناطق محروم روشن شد یک مرتبه مثل اینکه خاموش شد و کنار کشید. لااقل از بیرون که آدم نگاه میکرد این احساس را داشت که این باید آسیبشناسی بشود که چه اتفاقی افتاد و باید درست به نسل بعدی منتقل بشود. چون این بچههایی که حالا استخدام میشوند و میآیند که در آن حال و هوا نبودهاند. اینها به این قضیه به عنوان یک کار کارمندی عادی نگاه میکنند در حالی که مسئلهی جهادی اصلاً کار کارمندی نبود و بلکه کار جهادی بود. اینکه این سیر چطور باید احیا بشود و این موتور چطور باید دوباره روشن بشود مسئلهی مهمی است. اینکه باید به بچههای نسل جدید بگویید که آن زمان با یک رابطهی ساده یک جوان دانشجو یک مقدار نان خشک در جیب خود میگذاشت و راه میافتاد و یک روستایی را پشت یک کوه پیدا میکرد و خودش فرهنگ کشاورزی صحیح و مدرسهسازی و لولهکشی را به آنجا میبرد و هم فرهنگ دینی و انقلابی را به آنها یاد میداد. یعنی مسجد و مدرسهی آنها را میساخت، بهداری هم میساخت، به بچههای آنجا نماز هم یاد میداد و آنها را با نهجالبلاغه هم آشنا میکرد. اصلاً تصویر یک نیروی جهادی و بچههای جهاد در دههی اول این بود. در کردستان، در بلوچستان، زیر آتش ترور، در آن خطرات و مشکلات میرفتند. این را باید به این بچههای نسل جدیدی که وارد این ادارهها و وزارتخانهها میشوند آموزش بدهیم که نیروی جهادی در دههی اول چه نیرویی بود؟ واقعاً یک جوانی یک نفره نان خشکی در جیب خود میگذاشت و راه میافتاد و میرفت و فرهنگ یک روستا را تغییر میداد. فقط کشاورزی هم به آنها یاد نمیداد و هیچ یال و کوپال و ادا و اصولی هم نداشت. انشاالله باید اینها دوباره احیا بشود و بازخوانی بشود و در همین جلسات باید دائم بگوییم و بشنویم تا فراموش نشود. چون هنوز آن نسل اول هستند. تا نسل اول هست باید این مطالب را به نسل بعدی منتقل کند که این ابتر نشود و این عقبه قطع نشود و باید آنها بدانند و باید به آنها بگوییم که اگر کسی توسعه میخواهد، اگر کسی پیشرفت علمی و مادی میخواهید راهش همین است و به خدا راه دیگری ندارد. همین رشتههایی که ما پیشرفت کردهایم در جاهایی بوده است که این فرهنگ بوده است. در جاهایی که اینها نبوده ما پیشرفتی نکردهایم و فقط کپی برداری کردهایم. مسابقهی کپی برداری دادهایم. ما چیزی تولید نکردهایم. تولید علم جاهایی بوده که این روح انقلابی و روح جهادی در آن بوده است. این یک نکته بود. حالا من دسته روایاتی را یادداشت کردهام که عرض بکنم. به اینها دقت بفرمایید تا متوجه بشوید مبنای نظری کار جهادی چه کاری است؟ نگاه دینی به مسئلهی کشاورزی، دامداری و تولید ثروت چیست؟ اصلاً ما وقتی از منظر دینی و اسلامی به کشاورزی و دامداری و دام و طیور و تولید ثروت نگاه بکنیم با نگاه صرفاً مادی و طبیعی فرق میکند. اینها بعضی از مشخصات مدیریت جهادی در حوزهی نظر است و اینکه به مسئلهی تولید ثروت و کشاورزی باید چطور نگاه کرد. نگاه دینی به تولید ثروت یعنی کار، اعتدال، اصلاح، آبادی و کشاورزی و دامداری را عبادت دیدن است. اینها جزو تعالیم خالص اسلامی در قرآن و سنت پیامبر و اهل بیت است. اولاً در قرآن دهها بار از تسخیر طبیعت و تسخیر و استثمار و استفادهی از منابع زمین و تعبیر احیای زمین به عنوان یک جهاد به کار رفته است. اصلاً قرآن میفرماید خود تسخیر طبیعت و تصرف در طبیعت و آباد کردن زمین یک جهاد مقدس است. این نگاه قرآن به مسئلهی تولید ثروت است. قرآن در عین حال از حفظ تعادل حرف زده است. از عدالت و اصلاح زمین حرف زده است. از این حرف زده که از اسراف و زیادهروی پرهیز کنید. تصور در طبیعت بکنید اما این به روش اصلاح باشد و نه تبهکاری. در طبیعت به دو شکل میتوان تصرف کرد. یکی تصرف در طبیعت از منظر تفکر سرمایهداری است که مبنای آن تبهکاری است. غارت طبیعت و غارت جوامع ضعیفتر برای تولید ثروت است. اما نگاه قرآنی میفرماید «اولاً نظام عالم بر اساس عدل است.» «بِالعَدلِ قامةِ سماوات و الارض» اصلاً این آسمانها و زمین و این طبیعت بر اساس عدل کیهانی و الهی بنا شده است و بعد میفرماید خداوند به شما هم میگوید «یأمرُکُم بِالعَدل» به شما هم فرمان میدهد که عادلانه زندگی کنید. طبیعت بر اساس عدالت بنا شده و شما هم باید در طبیعت و جوامع عادلانه رفتار کنید. «یأمُرُکُم بِالعَدل» این سنت الهی است. قرآن میفرماید هر جا در زمین و خشکی و دریا فساد و تباهی میبینید دستاورد آدمها است و نباید آن را به خدا نسبت بدهید. در آیهی 41 سورهی مبارکهی «روم» میفرماید «ظَهَرَ الفساد» هر جا میبینید فساد و تبهکاری ظاهر شده، «فی البَرِ و البَحر» در خشکی و دریا «بِما کسَبَت ایدی الناس» دستاورد بشریت است. این دستاورد خود شما و کار خود شما است. «لِیُذیقَهُم بَعضَ الذی عَمِلوا...» این بعضی از دستاوردهای شماست. این بخشی از نتیجهی کارهایی است که خود شما میکنید. حالا یک بخشی از آن هم همین مسئلهی بحرانهای محیط زیستی است. هر بلایی که بر سر بشر میآید به دست خودش است. یک بخش آن هم بعد معنوی و مفاسد معنوی است. قرآن میفرماید هر چه که میکشند و میچشند بخشی از عکسالعمل کارهای خود بشریت است. یکی از موارد ظلم و فساد در قرآن هلاک حرث یعنی نابودی کشاورزی است. قرآن از این به عنوان یک فساد و ظلم بزرگ نام میبرد. نابودی کشاورزی و تولید را میگوید. قرآن میفرماید «اِذا توَلی سَعی فی الارض...» راجع به طاغوتها حرف میزند و میگوید وقتی اینها به قدرت میرسند پشت به حق میکنند در زمین تلاش میکنند که «وَ یُهلِکَ الحَرث...» کشاورزی را نابود کنند. یکی هم نابود کردن نسل است. یعنی نابود کردن کشاورزی را از نظر خطر و فساد آن در کنار نابود کردن نسلها و انسانها قرار میدهد. به عکس وقتی از خلقت و آفرینش انسان حرف میزند. به این عنایت بفرمایید که وقتی میگویند جهاد سازندگی یک جهاد عبادی است برای این است که قرآن صریح میفرماید مأموریت الهی بشر آباد کردن زمین است. این مأموریت دینی است. یعنی به عنوان یک امر دنیوی نباید به آباد کردن زمین نگاه کرد. این یک مأموریت الهی است. قرآن میفرماید «هو اَنشَأَکُم مِنَ الارض...» خداوند شما را از زمین پدید آورد. «وَ استَعمرکُم فیها...» و شما را برای آباد کردن زمین گماشت. یعنی شما از طرف خداوند مأمور هستید که زمین را با تولید و کشاورزی و کار و تلاش آباد کنید. این مأموریت الهی است. سازندگی یک جهاد است. یک جهاد مقدس است. یک عبادت است. بعضی از فقها و مفسرین این تعبیر «استعمرکم» که در آیهی 61 سورهی مبارکهی «هود» آمده و معنای این است که میگوید «خداوند شما را برای آباد کردن زمین گماشت» از همین آیه اثبات کردهاند که آباد کردن زمین از جمله با کشاورزی، یعنی تولید ثروت مثل نماز واجب است. بعضی از فقهای ما با همین آیه فتوا دادهاند. آباد کردن زمین جزو فلسفهی آفرینش ماست و بنابراین آباد کردن زمین از جمله با کشاورزی و دامداری و تولید ثروت مثل نماز واجب فقهی است. به خصوص اگر جامعهی شما محتاج و عقبمانده باشد. تخریب و تعطیل زمین حرام است. آباد کردن زمین واجب و عمل عبادی است. بنابراین فقط بحث اقتصاد محض و توسعهی سکولار نیست. توسعهی اسلامی آبادی بدون اسراف و بدون کفران و بدون کفر و ظلم است که در عین حال یک عمل اقتصادی عبادی تولیدی است. این نگاه دینی به کشاورزی و دامداری و صنعت است. محور دوم در مدیریت جهادی مدیریت عقلانی است. عقل است. کسی فکر نکند برای مدیریت جهادی اخلاص کافی است. ما خالص هستیم و نیت ما الهی است. این یک رکن است. رکن دیگر مدیریت جهادی عقلانیت است. اولاً قرآن راجع به این لیاقت و کاردانی و محاسبه میگوید که واجب شرعی است. ما در روایات هم داریم که اگر کسانی مدیریتی را در حوزهای از جمله اقتصاد قبول کنند در حالی که عقلانیت اقتصادی ندارند و کارشناس نیستند خائن است. پیامبر فرمود «کسی که مسئولیتی را قبول کند در حالی که نمیداند خائن است.» «فَهُوَ خائِن» هر کس در هر جایی مسئولیتی را قبول کند و نتواند آن کار را درست پیش ببرد خائن است. «قد خانَ الله» به الله خیانت کرده است. «قَد خانَ الله و رسولَهُ و مومنین» به الله خیانت کرده، به پیامبر خدا خیانت کرده و به کل جامعهی دینی و مسلمانها خیانت کرده. هر کسی هر جایی که هست یک مسئولیتی را قبول کند و عرضه نداشته باشد و بلد نباشد این کار را پیش ببرد. این هم یک رکن دیگری در مدیریت جهادی است. اجازه بدهید این آیهی قرآن را بخوانم که در این باب خیلی آیهی عجیبی است. آیهی 5 سورهی مبارکهی «نساء» حرام میکند و میفرماید مدیریت هیچ جا و مدیریت مالی را به دست سفیهان ندهید که حرام است. «لا تؤتو السُفَهاءَ اَموالَکُم...» یعنی ضمام مدیریت مالی و اقتصاد را به دست سفها ندهید. حالا مفسرین میگویند در اینجا «اموالکم» چون جمع است در درجهی اول از اموال عمومی صحبت میکند. اموال عمومی و بیتالمال و وضعیت اجتماعی و بعد اقتصاد خانواده است. قرآن میفرماید مدیریت مالی و اقتصادی را به دست سفیهان ندهید. «اَموالَکُمُ التی جَعَلَ اللهُ لَکُم قیاما...» چون مال و ثروت باعث قوام و سرپا ماندن یک جامعه است. اگر یک جامعهای به لحاظ اقتصادی سفیهانه مدیریت شد کمر آن جامعه میشکند و قرآن میفرماید آن جامعه نمیتواند سرپا بایستد. چون اموال مایهی قوام جامعه هستند. ثروت مهم است. اقتصاد مهم است. اقتصاد یک جامعه و یک خانواده را سرپا نگه میدارد. قرآن میفرماید مدیریت سفیهانه کمر جامعه و خانواده را میشکند. مراقب باشید. نگاه قرآن به عقلانیت اقتصاد و مدیریتی است. پس این هم رکن بعدی مدیریت جهادی است که در درجهی اول شامل اموال عمومی و اقتصاد جامعه و خانواده است. سفاهت اقتصادی و مدیریتی در برابر عقلانیت اقتصادی و مدیریتی است. این «سفیه» که در اینجا میگویند به معنی خُل و چِل نیست. خب همه میدانند که نباید به خلها مدیریت بدهند و این دیگر آیهی قرآن نمیخواست. این سفاهت اقتصادی در برابر عقلانیت اقتصادی است. از امام حسن(ع) هم پرسیدند سفیه کیست؟ فرمودند «سفیه آن کسی است که آن کار را بلد نیست.» بنابراین سفاهت نسبی است. بعضی از ما ممکن است برای یک کاری عاقل باشیم و برای یک کار دیگر سفیه باشیم. قرآن میفرماید «هیچ کس حق ندارد مسئولیتی را بر عهده بگیرد در حالی که در آنجا دچار سفاهت است و احمق است.» مدیریت جهادی در نقطهی مقابل مدیریت احمقانه است. در نقطهی مقابل مدیریت سفیهانه است و یک مدیریت عقلانی است. این هم یک رکن است. در آیهی 55 سورهی مبارکهی «یوسف» میفرماید وقتی که حضرت یوسف میخواهد مسئولیت مدیریت اقتصاد را در آن جامعه بپذیرد استدلال میآورد و میگوید دو صفت در من هست و این دو صفت برای مدیریت اقتصاد و تولید لازم است. آنها چه هست؟ «اِجعَلنی علی خزائِنِ الارض اِنی حفیظُ علیم» «خزائِنِ الارض» یعنی تمام ذخایر طبیعی و ثروتهای زمینی و زیرزمینی و کشاورزی و دامداری و همهی اینها است. حضرت یوسف میگوید من مسئولیت این منابع اقتصادی را میپذیرم. «انی حفیظُ علیم» دو صفت در من هست. یک، من میتوانم اینها را حفظ کنم. من میتوانم منابع ثروت را درست حفظ بکنم و هدر ندهم و مواظب باشم اینها نابود نشوند. دو، علیم هستم. من علم دارم، عالم هستم و متخصص هستم. قدرت حفظ منابع ثروت را دارم و علم آن را هم دارم. یعنی قرآن میفرماید اگر این دو قدرت در تو نیست مدیریت تو جهادی نیست. اگر نتوانی منابع ثروت را درست حفظ کنی و نتوانی علمی اداره کنی. علم، کارشناسی، تدبیر و حساب و کتاب و تخصص مهم است. ملاک هم دارد. ببینید عقلانیت یک چیز روی هوا نیست که بگوییم عقلانیت داریم یا نداریم. حالا یک وقتی تحریم و مشکلات است که باید همه چیز را تحمل کرد. دوران جنگ را به یاد دارید؟ بعضی وقتها بود که در خط آب هم نبود که آدم آب بخورد. یک مقدار کمی بود و باید تیمم میکردی. وقتی که آب نیست تیمم میکنی. اما وقتی که شرایط باشد و نتوانی از پس آن بر بیایی باید مدیریت را جهادی کرد. ببینید امام در صحبتهای خود میگفت «محور کشاورزی است.» امام میگفت «باید استقلال در کشاورزی و دامداری پیدا بکنید. چیزی وارد نکنید بلکه صادر بکنید.» این معیار عقلانیت است. شاخص داریم که عقلانیت را بسنجیم و اگر دیدیم از این شاخص فاصله گرفتیم باید سریع آن را اصلاح کنیم. کشاورزی و دامداری باید درست مثل پزشکی و صنایع موشکی ما با همان سرعت به جلو میرفت که نرفت. چرا نرفت؟ چرا در کشاورزی و دام و طیور و تولید اینها آنطور که باید کار جلو نرفت؟ البته خیلی کارها شده و ما در بعضی رشتهها خودکفا شدیم. اما با آن سرعتی که در صنایع سلولهای بنیادی و موشکی رفتیم اینجا نرفتیم. اول گفتیم کیفیت مهم نیست و باید کمیت داشته باشیم که برسد و بعد کمکم در کمیت هم گاهی ملاحظه نشد و مخصوصاً در دههی گذشته دیدید که از بعضی جهات چه وضعیتی پیش آمد. باید اینها را اصلاح بکنیم. گوشت و حبوبات و گندم نباید وارد بشود. نباید لبنیات خود را با شیر خشک وارداتی درست بکنیم. هم کیفیت مهم است و هم کمیت مهم است. همهی اینها شاخصههای عقلانیت است. نباید طوری بشود که دامداری و گاوداری و کشاورزی و باغداری مقرون به صرفه نباشد. یعنی طرف احساس کند اگر اینها را از بین ببرد و باغات را تعطیل کند و دامداری خود را ببندد و مرغداری را رها کند به نفع او است. اگر اینطور شد یعنی عقلانیت نیست. اگر باغداری و دامداری و تولید کشاورزی برای کشاورز و دامدار ضرر دارد یعنی عقلانیت نیست. باید اینها را اصلاح کرد و باید دید کار در کجا میلنگد. اگر خراسان به تنهایی میتواند جواب گندم کل ایران را بدهد و نکند، اگر فلان استان میتواند کل گوشت کشور را جواب بدهد و نکند، عقلانیت نیست. ظرفیت کشور ما در این موارد بیشتر از ظرفیت ما در تولید تانک و موشک بوده است. اینها صنایعی بود که بعداً درست شد. زمینهی کشاورزی و دام ما که از همهی اینها بیشتر است. باید ببینیم این مشکل در مسئلهی کشاورزی و دامداری کجاست و باید این را حل کنیم. این مدیریت جهادی میخواهد. عقلانیت میخواهد. عقلانیت اسلامی میخواهد. بازسازی تفکر انقلابی را میخواهد. این که یک گوسفنددار بگوید پشم گوسفندها به اجرت زدن این پشمها نمیارزد یعنی عقلانیت نیست. یعنی برای او نیارزد که پشم گوسفندهای خود را بزند و بفروشد. این یعنی عقلانیت نیست و باید این را درست کرد. مدیریت جهادی یعنی به این مسئله از این چشمانداز نگاه کنی. باغ و میوه هم همینطور است. به اسم بهداشت و بستهبندی باید کار را تقویت کرد نه اینکه کار تولید را تعطیل کرد. محور دیگر در حوزهی مدیریت جهادی تقوای مدیریتی است. مراقبتی است که ثروت عمومی هدر نرود و تلف نشود. «ولو بتصبیب» یعنی لازم نیست خود تو مستقیم آن را نابود کنی ولی به شکلی برنامهریزی و مدیریت بکنی که عملاً اینها نابود بشود. به این «اتلاف بتصبیب» میگویند. یعنی خود تو مستقیم چیزی را نابود نکردی ولی به شکلی برنامهریزی کردی و مدیریت کردی که به طور طبیعی اینها نابود بشود و تولید کننده با خودش بگوید «دلالی بهتر است. اگر وارد کننده بشوم بهتر است. چرا بروم و برای تولید زحمت بکشم؟ چرا خودم را به درد سر بیندازم؟» اگر کار به سمتی برود که صرفهی وارد کردن بیشتر از صادر کردن بشود، مصرف کردن راحتتر از تولید کردن بشود، یعنی جهاد انقلابی و جهادی نیست. حالا کجای کار میلنگد را باید درست کرد. ممکن است کسی هم مقصر نباشد. باید ببینی کجای سیستم نشتی داده است. باید سیستم را درست کرد. اگر سیستم درست بشود آدمهای عادی هم مفید هستند ولی اگر سیستم خراب شد آدمهای نابغه هم بیفایده هستند. پاکترین آدم هم میآید و نمیتواند کار کند. آن سیستم جهادی مهم است. آن چیزی که در دوران جنگ کار کرد سیستم بود. سیستمی که در آن تشریفات و آفتابه و لگن نبود و فقط کار بود. اصالت کار، اصالت کار و اصالت کار. این همه چیز را درست میکند. این روایت خیلی روایت مهمی است و به نظر من باید این را سردرب همهی وزارتخانهها نوشت. فرمود «اِتَقوا الله فی بِلادِه و عباده» تقوای خدا را داشته باشید. یکی در مورد بندگان خدا یعنی حقوق مردم و دوم «فی بلاده» در مورد سرزمینها و این آبادیها تقوا داشته باشید. این منابع طبیعی را میگوید. خیلی جالب است. پیامبر میگوید در مورد منابع طبیعی اعم از زمین، آب، هوا و محیط زیست تقوا داشته باشید. «اِتَقوا الله فی بلادِه...» همانطور که «فی عِباده» را میگوید. یعنی هم طبیعت و هم جامعه را درست و با تقوا مدیریت بکنید. تقوای تولیدی و اقتصادی داشته باشید. در کشاورزی و دامداری تقوا داشته باشید. پیامبر فرمود فکر نکنید در قیامت فقط از نماز و روزهی شما سوال میکنند. «فاِنَکُم مسئولونَ حتی عَنِ البقاعِ و البَهائِم.» شما باید در قیامت حتی در مورد زمینها، مکانها، ساختمانها و در مورد حیوانات و چهارپایان و دام پاسخگو باشید. روز قیامت باید حتی در مورد مکان و ساختمان و حیوانات پاسخگو باشید. پیامبر به این شکل به مسئله نگاه میکند. راجع به ساختمان، خانه، حیوانات، زمین و دامها به این شکل نگاه میکند. علامهی مجلسی در ذیل این روایت که نقل میکند یک تعبیر قشنگی میگوید. میگوید «میدانید این یعنی چه؟ یعنی شب اول قبر و وقتی که از این عالم رفتی همانطور که از تو میپرسند خدا و پیغمبر تو چه کسی است این را هم از تو میپرسند که چرا زمین را آباد نکردی؟ از تو میپرسند چرا فلان جا را ویران کردی؟ چرا توجه تو به خدا نبود؟ چرا حقوق حیوانات را درست ادا نکردی؟ چرا برای بندگان خدا درست تولید ثروت و دامداری نکردی؟ حالا چه عمداً این کار را کرده باشی و با چه احمال و مدیریت غلط و سفاهت اقتصادی و درست و به موقع انجام وظیفه نکردن این کار را کرده باشی.» تولید ثروت حتی یک درخت، یک نهال، حتی یک پرنده، یک برگ اینقدر مهم است. حضرت علی(ع) در حکومت خود یعنی حکومت نهجالبلاغه و حکومت علوی دستور داده بود و بخشنامه کرده بود که «اگر کسی در جامعهی اسلامی درختی را قطع کند، زراعت و کشاورزی را خراب کند، چاهی را بخشکاند، رودخانهای را آلوده کند، دامی را عمداً هلاک کند باید خسارت مالی بدهد و اگر عمدی این کار را کرده است باید تعزیر بشود و شلاق بخورد.» کسی که یک نهال را میخشکاند. یک رودخانه را آلوده میکند. یک چاه را بیآب میکند. فرمود «هم باید از او خسارت بگیری و هم او باید شلاق بخورد.» اینقدر مسئلهی آبادی و تولید مهم است. حتی یک نهال باشد. «قضا فی من قتلَ دابةً عبثا» قضاوت علی(ع) و دستور او این بود که اگر کسی یک چهارپایی را برای تفریح کشته است، «اَو قطَعَ شجراً...» یک درختی را قطع کرده، «اَو اَفسَدَ زرعا...» یک زمین کشاورزی را خراب و نابود کرده، «اَو هَدَمَ بیتا.» یک ساختمانی را منهدم و مخروبه کرده است، «اَو عَوَر بئراً او نهرا...» چاه و نهر آبی را خراب کرد، «اَن یُغرَمَ قِیمَةً ما اِستَهلکَ...» باید خسارت آن را از او بگیرید و «یُضرَبَ جَلَداتٍ نَکالا...» او را بخوابانید و چندین ضربه شلاق به او بزنید تا بفهمد که در جامعهی اسلامی اصل بر آبادی و تولید است و کسی حق خراب کردن و نابودی را ندارد. باید تولید ثروت کند. حتی امام میفرمایند «او را حبس و تأدیب کنید» نباید کسی به خودش اجازه بدهد در یک جامعهی اسلامی چیزی را خراب کند و باید آباد کند. حساسیت اسلام راجع به مدیریت اقتصادی، کشاورزی، دام و تولید ثروت است. فقها قاعدهی اعتلاف دارند. میگویند «هر کس ثروت عمومی و ثروت خصوصی را تلف کند، حتی اگر عمداً این کار را نکرده باشد و قصد او تلف نبوده باشد و اشتباهی این کار را انجام داده ضامن است.» در فقه قاعدهی تثبیت داریم که «کل شیءٍ یُضِرُ بِطریقِ المسلمین فَصاحِبِهُ ضامن لِما یُصیبُه» به این عنایت بفرمایید، این قاعدهی فقهی ماست. میگوید هر کس یک چیز عمومی را خراب کند. یک جادهی عمومی، مسیر عمومی و یک کلاً یک چیز عمومی را خراب و نابود کند ضامن است و باید در برابر همهی ملت پاسخگو باشد. کیوسک تلفنی، اتوبوسی، شیشهی جایی که برای همه هست. فرمود باید یقهی آن را بگیرند چون این ضامن است. حتی اگر مستقیم هم نباشد و به خاطر عدم مدیریت صحیح باشد. میفرمایند حتی اگر تخریب غیر مباشر باشد، یعنی خودش مستقیماً خراب نکند ولی زمینه را طوری بچیند و درست کنترل و مدیریت نکند که عملاً اینها خراب بشود. این مسئول است. پیامبر فرمود «در دنیا ضامن هستی و باید خسارت بدهی و در آخرت هم یقهی تو را میگیرند.» تو اموال عمومی را ضایع کردی. اینها برای کل ملت بود. چرا درست نظارت نکردی؟ مگر تو مسئول اینجا نبودی؟ پس چرا درست مدیریت نکردی؟ چرا درست پرس و جو نکردی؟ چرا یک آدم وارد را در اینجا نگذاشتی؟ چرا پیگیری نکردی؟ باید جواب بدهی. اینها قاعدههای فقهی ماست. فقها میگویند در مورد هر چه که از حیظ انتفاع مردم بیندازی در دنیا و آخرت ضامن آن هستی. دو محور دیگر را سریع عرض میکنم. محور چهارم مدیریت جهادی یعنی حفاظت و مدیریت صحیح منابع ثروت از جمله مدیریت صحیح آب و خاک است. به اینها هم در روایات ما اشاره شده است. من فقط از باب نمونه یکی دو مورد از آنها را اشاره میکنم. اولاً در باب آب و هدر ندادن آب باید بگویم که میدانید که آب منشأ حیات است و قرآن هم این را میفرماید. آب مساوی با زندگی است. قرآن میفرماید «جَعَلنا مِن الماءِ کل شیءٍ حَی...» هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم یا پیامبر فرمودند «طَعمُ الماء طَعمُ الحیاة...» مزهی آب، مزهی زندگی است. الان هم میدانید که هر جا در دنیا آب باشد زندگی هست. الان در این کرات و آسمانها میگردند تا ببینند اگر آب و یخ هست بفهمند در آنجا زندگی هم هست. آب یعنی زندگی. پیامبر فرمودند «ملتی که آب و خاک دارد ولی گرسنه میماند ملعون است.» این را حفظ کنید. ملت و جامعهای که آب و خاک دارد و چیز دیگری هم ندارد. اصلاً نفت و گاز و چیز دیگری نداشته باشد. فقط آب و خاک داشته باشد و این ملت گرسنه و محتاج بماند نفرینشده و ملعون است. خاک بر سر چنین ملتی بشود. این اسلام است. میگوید یک جامعهای که آب و خاک دارد کافی است. کار کن، تولید ثروت کن و مشکلات را حل کن. این با مدیریت جهادی اتفاق میافتد. آن جهادی که در زمان جنگ باتلاق را به بیابان تبدیل میکرد و بیابان را به باتلاق تبدیل میکرد. زمان جنگ به بچهها میگفتم اگر الان بروی و 6 ماه دیگر برگردی این زمینهای که دست این بچهها هست را نمیشناسی. اینها زمین و آسمان را به هم میریزند. یک همچین ارادهای بود. مگر میشد با آن اراده ملتی گرسنه بماند. راجع به استفادهی درست از آب پیامبر فرمود «آلوده کردن آب شیرین حرام است.» میفرمود «اگر کسی به کنار چاه یا نهر آب یا رودخانهای برود و در آنجا دستشویی یا زبالهدانی درست کند حرام و ممنوع است.» نزدیک مناطق آب شیرین نباید زبالهدانی و دستشویی بزنید. فرمودند «الناسُ شُرکا فی ثلاثه...» تمام بشریت در این سه چیز شریک هستند. یک، سوخت و دوم، آتش و سوم، این چراگاهها و منابع طبیعی و جنگلها است. پیامبر فرمود «استفادهی درست و عقلانی از آب در کشاورزی و در زندگی باید رعایت شود.» فرمود «انَ المُصرفینَ هُم اصحابُ النار» اینهایی که در مصرف آب اسراف میکنند اصحاب آتش و جهنمی هستند. حالا یک چیز جالبی نقل کردهاند. سعد بن معاز از اصحاب پیامبر داشته وضو میگرفته است. پیامبر به کنار او میآید و به او میگوید «سعد در وضو گرفتن زیاد آب مصرف میکنی.» میگوید «یعنی اینقدری که من در وضو میریزم هم اسراف است؟» پیامبر فرمودند «حتی اگر کنار رودخانه و دریا نشستهای و وضو میگیری همان مقداری آب بریز که لازم است و اسراف نکن.» کنار رودخانه را میگوید. مصرف درست و بهینهی مواد مهم است. این اصلاح الگوی مصرف است. پیامبر میگوید «اگر کنار رودخانه نشستهای همانقدر که لازم است استفاده کن.» اگر یک ملتی این را انجام بدهد گشنه میماند؟ وابسته میماند؟ احتیاج به واردات دارد؟ الان ما در سوخت، انرژی، برق، نان جزو ردهی یک مصرفهای جهانی هستیم. چند وقت پیش خواندم که در مصرف دارو هم در دنیا رکورد داریم. حالا نمیدانم این دکترها نسخههای الکی مینویسند یا ما الکی میرویم و دارو میگیریم؟ یکی از پرمصرفترین ملتهای دنیا هستیم. یک روایت دیگر از پیامبر بگویم. پیامبر فرمودند «اگر آب میخورید باقیماندهی آب را دور بریزید اسراف است.» یعنی یک لیوان آب میخوری که نصف آن میماند؛ اگر آن را دور بریزی اسراف است. در سلوک امام در خاطرات ایشان خواندم وقتی که امام آب مصرف میکرد بالای آن یک کاغذی میگذاشت که کثیف نشود و آن نصف دیگر را میگذاشت تا بعد از ظهر یا شب همان را بخورد. پیامبر فرمود «اگر آبی را میخورید و بقیهی آن را دور میریزید و بیش از نیاز خود آب بر میدارید اسراف است.» آب وضوی زیاد ولو کنار رودخانه باشد اسراف است. و پیامبر فرمود «مَن بَذَرَ اَفْقَرهُ الله» هر فرد یا جامعهای که ریخت و پاش بکند خداوند آن فرد و جامعه را فقیر خواهد کرد. این سنت الهی است. پیامبر فرمود «خدا وعده داده که فرد، جامعه و خانوادهای را که ریخت و پاش میکند و اسراف میکند فقیر میکند. این سنت خداست که اگر بی حساب و کتاب مصرف کنید فقیر و وابسته میشوید.» در مورد مدیریت صحیح خاک و منابع زمینی هم به این عنایت بفرمایید. این روایت هم از پیامبر خیلی قشنگ است. پیامبر فرمودند «مواظب زمین باشید. زمین مادر شماست. مواظب خاک باشید، خاک مادر شماست.» این خیلی زیباست و یک نگاه شاعرانه به خاک و زمین دارد. «حَفظوا منَ الاَرض فَاِنها اُمُکُم...» از خاک و زمین حفاظت کنید که زمین مادر شماست. یعنی هم بدن شما از اوست و هم غذاهای شما از زمین است و هم بعداً دوباره به آغوش همین مادر میروید و دوباره در آغوش همین مادر دفن میشوید. زمین مادر شماست، مراقب او باشید. «وَ اِنَهُ لَیسَ مِن اَحَدٍ عاملَ علیها خیراً و شراً اِلا و هِیَ مُخبِرةٌ بِه» هر کس هر کار خیر و شری در این زمین بکند، این زمین خبر خواهد داد. مفسرین میگویند «منظور هم عمل معنوی و گناه و ثواب است که زمین شهادت میدهد و هم اینکه هر نوع معاملهای با زمین بکنی صادقانه به تو جواب میدهد.» شما روی زمین درست کار کن، درست به تو محصول میدهد. روی زمین درست معامله نکن به تو بد جواب میدهد. مثل آینه است. پیامبر فرمود «زمین مثل آینه است.» خود را در این خاک و در این آینه ببینید که چقدر عرضه دارید، چقدر کفایت و مدیریت دارید و چقدر اهل زحمت و تلاش هستید. آخرین محور این است که مدیریت جهادی نگاه قدسی و بنیادین به کشاورزی است. مدیران باید عاشق کشاورز و کارگر باشند. باید دلسوز آنها باشند نه اینکه رقیب و مزاحم باشند. پیامبر بارها این جمله را میفرمود. اگر کسی پیش پیامبر میآمد پیامبر میفرمود «أَحیِ بَلَدکَ المَیِت.» برو و اگر در سرزمین تو زمین مردهای هست آن را احیا بکن. بروید و زمینهای خود را احیا بکنید. پیامبر فرمود «در جامعهی اسلامی نباید زمین بیکار باشد و همهی زمینها باید آباد باشند.» «اَحیِ بلدک المیت» بروید و سرزمین مردهی خود را احیا کنید. فرمود «مَن کانَت لَهُ ارضٌ فَلیَزرَعها...» هر کس زمینی دارد بکارد. تولید کنید و بیکار نمانید. «مَن اَحیا اَرضَ ممات فهُوَ لَه...» هر کس زمینی را احیا کند و در آن کار کند آن زمین برای اوست. و اینقدر تولید ثروت و کشاورزی مهم است که فرمود «حتی اگر غاصب هست و در زمین کس دیگری کاشتهای باز هم محصول برای خودت است.» ولو غاصب باشی. باید خسارت را بدهی و جبران بکنی ولی آن زرع برای توست. پیامبر فرمود «پاکترین ثروتها ثروت کشاورزی و دامداری است.» این روایت از پیامبر نقل شده است که فرمودند بهترین و پاکترین ثروت آن است که از کشاورزی و دامداری به دست میآید. اینها بهترین ثروت است. تولید غذا برای مردم، تولید زندگی و کشاورزی که البته فرمودند «ادا حَقَهُ یَوم حسابِه» زکات آن و حق فقرا هم داده بشود. فرمود «هر درختی که بنشانید و هر نهالی که بکارید و انسانی، پرندهای یا حیوانی از تولید شما بخورد برای شما صدقه حساب میشود و گناهان شما تطهیر میشود.» فرمود «هر کس میخواهد خدا گناهان او را ببخشد تولید کشاورزی و دامداری بکند.» زحمت بکشد و تولید بکند که خداوند بخشی از گناهان او را میبخشد و او را تطهیر میکند. از پیامبر پرسیدند «بهترین صدقه چه هست؟» فرمودند «کشاورزی و تولید دام بهترین صدقه است. بهترین انفاق در راه خداست.» امام صادق(ع) فرمود «کشاورزان کشتکاران گنجهای خداوند در زمین هستند.» همهی پیامبران تقریباً کشاورز و دامدار بودند. من این روایت را سریع میخوانم و دیگر توضیح نمیدهم. پیامبر فرمود «هر کس نهال و درختی را بکارد اجر جاری و دائمی دارد تا آنگاه که انسانی یا حیوانی از تولید او نفع ببرد.» این جالبتر است. پیامبر فرمود «اگر یک نهالی دست شما بود و قیامت شد...» به این دقت بکنید. یعنی علائم قیامت ظاهر شده است. زلزله و آتشفشان شده و دارد قیامت میشود و یک نهالی در دست توست. پیامبر فرمود «آن نهال را بکار» نگو قیامت شد و دنیا دیگر تمام شد. فرمود «اگر نهالی در دست توست و علائم قیامت آشکار شد، اگر میتوانی تا قبل از قیامت بکاری در همان یک ساعت بکار.» فرمود «اذا قامتِ الساعة...» علائم قیامت ظهور کرد، «و فی ید احدکُم فَسیلةٌ...» و یک کسی نهالی در دست دارد، «فَاِن استطاعَ أن لا تَقومَ حتی یَغرسها فَلیَغرسها...» اگر میتواند تا قبل از قیامت این را بکارد باید در همین یک ساعت بکارد. تولید اینقدر مهم است. فرمود «درختان نباید بریده شوند مگر به ضرورت باشد.» ارزش تولید و آبادی است ولو یک نهال باشد. فرمود «کشتن درخت و زراعت و دام حتی در جنگ حرام است و مثل کشتن انسان بیگناه است.» فرمود «هر کس گیاهی را آب بدهد گویی مؤمن تشنهای را آب داده است.» فرمود «هر گاه به شما گلی دادند آن را ببویید و بر دیده بگذارید که این هدیه از بهشت است.» امیرالمؤمنین علی(ع) میگوید «یک روز پیامبر(ص) به من یک گل هدیه داد. من آمدم تا گل را بو بکشم که پیامبر فرمود علی فرشتگان بوی گل سرخ میدهند.» بوی گل بوی فرشتههاست. برای حیوانات هم همینطور است که دیگر فرصت نیست. فقط این عبارتی از «گوستاو لوگون» را من اشارهای کردهام که در «تمدن اسلام و عرب» در قرن نوزده میگوید «در جهان اسلام احتیاجی به تشکیل جمعیت حمایت از حیوانات و جمعیت حمایت از محیط زیست نیست. این قطعه از دنیا را باید بهشت حیوانات و گیاهان نامید. مسلمین حقوق سگ و گربه و پرنده را هم حق دینی و شرعی و اخلاقی میدانند. پرندگان به راحتی در کوچه و خیابان پرواز میکنند و در مساجد حضور دارند. ما اروپاییان باید از مسلمانان در باب حقوق حیوان و گیاه و محیط زیست بسیار بیاموزیم.» این مربوط به قبل است. بعداً که اوضاع به عکس و خراب شد. پیامبر میفرماید «در دامداری اسلامی به حیوان هم وعدهی دروغ ندهید.» پیامبر فرمودند «اگر علفی جلوی دهان اسب یا گوسفند میگیری و میخواهی آن را از طویله بیرون بیاوری ولی میخواهی بعد از آنکه بیرون آمد به او علف را ندهی، تو خائن هستی.» اگر علف جلوی دهان حیوان میگیری که بیرون بیاید و بعد به آن ندهی خائن هستی. تو وعده دادهای و آن به هوای علوفه بیرون میآید. فرمود «اگر میخواهید یک پرندهای ذبح بکنید، اگر میخواهید یک گوسفندی را ذبح بکنید کارد را جلوی گوسفند تیز نکنید. حیوان میفهمد و متوجه میشود.» پیامبر فرمودند «محل استراحت و خوابیدن حیوانات، طویله و لانه را چنان تمیز کنید و خاک آن را دائم عوض کنید که بتوانید در آنجا نماز بخوانید.» پیامبر میگوید محل دامهای شما باید آنقدر تمیز باشد که بتوانید در آن نماز بخوانید. خاک آن را عوض کنید. آب بینی حیوانات خود را پاک کنید. چهارپای بیمار را سوار نشوید. در یک جایی میفرمایند «چهارپا را کرسی خطابه و گفتگو قرار ندهید.» مثلاً بالای اسب یا شتر یا خری نشستهای و با رفیق شروع به حرف زدن میکنی. پیامبر فرمود «چرا بالا نشستهای؟ پایین بیا و این حیوان را رها کن» فرمود «بسا اسب و الاغی که از سوار خود بهتر است.» آن سوار شعور ندارد و به حق این الاغ نمیرسد. فرمود «زنبور عسل را اذیت نکنید. مورچه را نکشید. خرده غذاهایی که سهم مورچگان است نخورید و دور نریزید.» یعنی ته سفره را جایی بگذارید که این سهم آنهاست. فرمود «حبس کردن حیوان حرام است. پوست کندن حیوان یا قطع کامل سر قبل از مرگ کامل حرام است. داغ زدن بر صورت حیوان حرام است. سوزاندن و مثله کردن آن حرام است.» پیامبر فرمود «ستمی که به حیوانات و پرندگان میکنید به راحتی بخشیده نخواهد شد.» فرمود «سر بریدن حیوان حامله و حیوان شیرده جز موارد ضروری حرام است. مبادا گردن پرنده را با دست قطع کنید که حرام است. قبل از اینکه حیوان را بکشید چاقو را جلوی چشم آن نیاورید و به آن نشان ندهید. جلوی چشم حیوان چاقو را تیز نکنید و از چشم آن پنهان کنید.» همهی اینها روایت و سنت پیامبر است که راجع به حیوانات آمده است. فرمود «ترساندن حیوان و پرنده حرام است. آزار دادن آن حرام است.» میفرمایند «به احساسات مادری حیوانات لطمه نزنید. بره را جلوی میش اذیت نکن. جوجه را جلوی پرنده اذیت نکن و احساس مادری آن را رعایت بکند.» خیلی جالب است. یک خروسی با صدای بلند خواند و یک کسی که در کنار پیامبر بود به خروس فحش داد. یک فحشی به خروس داد که میشود حدس زد چه گفته است. پیامبر فرمودند «برای نماز صبح تو را بیدار کرده و تو به آن فحش میدهی؟» پیامبر فرمود «به حیوانات هم فحش ندهید.» به اسب و پرنده و حیوانات فحش ندهید. فرمود «هر صاحب حیاتی که بیهوده کشته شود در قیامت از قاتل خود شکایت خواهد کرد.» یک گناهکاری بود که به ته چاه رفت و برای یک سگ آب آورد. خودش آب خورد و آمد و دوباره به داخل چاه رفت. پیامبر فرمود «چرا دوباره به داخل چاه رفتی؟» گفت «بیرون آمدم و دیدم این سگ تشنه است، به داخل رفتم و در کفش خود آب ریختم تا این سگ بخورد.» پیامبر فرمود «خداوند به خاطر سیراب کردن این سگ گناهان این آدم را بخشید.» از آن طرف یک خانمی یک گربهای را بست و این گربه از گرسنگی مرد. پیامبر فرمود «این خانم ولو اهل نماز و روزه است به خاطر همین گربه جهنمی و مستوجب آتش است.» این حقوق حیوانات است. فرمود «چهارپا، گوسفند، پیامبر و حیوان بیمار را وارد حیوانات سالم نکنید و حیوانات بیمار و سالم را از هم جدا کنید.» فرمود «پرورش طیور باعث برکت است.» زنبورداری را توصیه میکرد و میفرمود «بهترین ثروت، ثروتِ تولید دام است.» پیامبر فرمود «هر جا گوسفند و طیور و دام باشند آنجا فقر نیست و در آنجا فرشتگان خواهند بود.» از این روایات زیاد است ولی وقت من تمام شد. بیشتر از این یادداشت کرده بودم. این نگاه دینی به مسئلهی تولید ثروت و کشاورزی و دامداری و طیور و زمین و مدیریت جهادی است. از یک طرف مردمی بودن، از یک طرف الهی و عبادی بودن، از یک طرف عقلانی بودن، از یک طرف رعایت حقوق حیوانات و از یک طرف کشاورزی و تولید است. میگوید حتی اگر دارد قیامت میشود و یک نهال در دست تو هست نگو دنیا تمام شد و همان را هم بکار. اینقدر مهم است. من فکر میکنم اگر نگاه ما به تولید و کشاورزی و دامداری و طیور به این شکل بشود، با توجه به اینکه پیامبر فرمود «جامعهای که آب و خاک دارد و گشنه میماند، مسلمان نیست» کافی است. همین روایاتی که امروز خواندیم برای نجات یک جامعه و بلکه برای نجات جامعهی جهانی کافی است.
هشتگهای موضوعی